« شنبه, 1 اردیبهشت 1403 »
 
آمار سایت
 » شروع سایت: فروردین 1385
 » خبر ثبت شده: 112 مورد
 » مقاله ثبت شده: 71 مورد
 » در حال بازدید: 2 نفر
 » بیشترین بازدید همزمان: 208 نفر
 » بازدید امروز: 212 نفر
 » بازدید دیروز: 163 نفر
 » کل بازدید: 1,987,279 نفر
 » میانگین: 338 نفر

«مسلم» پسر «عقيل» پسر «ابوطالب» عليه السلام است. عقيل برادر امام علي عليه السلام و مسلم پسر عموي امام حسين عليه السلام است. مادر مسلم کنيز بود و «عليّه» نام داشت(1) و عقيل او را از شام خريده بود.
دعوت اهل کوفه از امام حسين عليه السلام

هنگامي که اهل کوفه نامه‎هاي فراواني به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وي «قيس بن مسهّر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عده‎اي از فرستادگان را سفير خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چيز امر فرمود:

الف. تقواي الهي داشته باشد؛

ب. اسرار حکومت را پنهان بدارد؛

ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛

د. اگر مردم را با هم متحد يافت، به سرعت امام را با خبر کند.

سپس امام نامه‎هايي را به مردم کوفه به اين مضمون نوشتند:

اما بعد، به تحقيق برادر و پسرعمويم و مورد اعتماد از اهل بيتم، مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستاده‎ام، ايشان را امر کرده‎ام تا که برايم بنويسد که آيا شما را با هم، همدل و همداستان مي‎يابد. پس به جانم قسم، امام نيست مگر کسي که به حق قيام کند.(2)

 
حرکت مسلم از مکه

اواخر ماه مبارک رمضان بود که مسلم بن عقيل از مکه به مدينه منوره حرکت کرد. ايشان به مسجد النبي (صلي الله عليه و آله) رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عيال خويش خداحافظي کرد. سپس از «قيس» دو راهنما اجاره کرد تا که راه را به او نشان دهند. در راه گرما و تشنگي آن دو را سخت آزار داد و آنها تاب نياوردند و در راه جان دادند.(3)

مسلم راه را ادامه داد تا به محلي رسيد که آنجا آب و آبادي بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت»

(4) رسيد. آنجا با قيس نامه‎اي را از سختي راه و مشکلات براي امام ارسال داشتند. نامه مسلم اين گونه بود:

«اما بعد؛ من از مدينه خارج شدم، در حالي که دو راهنما را براي طي راه اجاره کرده بودم، راه را گم کرديم و به عطش افتاديم. چيزي نمانده بود که آنها جان بدهند تا اين که آخرالامر به آب رسيدم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. اين حادثه موجب شد که آينده کار را نيکو نبينيم.»

در پاسخ اين نامه، امام اين گونه نوشت:

«اما بعد؛ البته من خوف اين را دارم که آن گونه که تو (بد) پيش بيني مي‎کني، غير آن باشد که به تو تذکر داده‎ايم. همانگونه که تو را رهنمون شده‎ام، حرکت کن، والسلام.»

درسي که مي‎توان گرفت: از اين ماجرا چند نکته به دست مي‎آيد:

1- از يطيّر به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آينده بايد پرهيز کرد که آن، گوياي وظيفه انساني نيست؛

2- بايد در تشخيص وظيفه و انجام دادن کاري که امام آن را توصيه مي‎کند، تلاش کرد؛

3- بايد در انجام دادن رسالت الهي مقاومت و استقامت داشت.

مسلم به محل آب خير «طيّيء» رسيد. در آنجا قدري استراحت کرد. سپس حرکت کرد تا اين که به مردي رسيد که تيرش آهويي را نشانه رفته بود. وقتي به حيوان رسيد آن را کشت. مسلم با ديدن آن صحنه گفت: «دشمن ما کشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد.»(5)

 
ورود مسلم به کوفه

مسلم به سمت کوفه اسب مي‎راند تا اين که در پنجم شوال وارد کوفه شد. (6) او به منزل «مختار بن ابي عبيد» وارد شد.(7) مختار شيعيان را دعوت کرد تا همه گرداگرد مسلم فراهم آيند. پس نامه حسين عليه السلام را که پاسخ به آنها بود خواند. آنها همه از شوق گريه کردند. در محضر او خطبا و سخنوران کوفي، چون «عابس شاکري»، «حبيب اسري» خطبه خواندند.

اين خبر به «لقمان بن بشير انصاري» که استاندار يزيد در کوفه بود رسيد. او از جاي برخاست و براي مردم خطبه‎اي ايراد کرد و آنها را تهديد کرد. پس از آن «عبدالله بن سعيد حضرمي» که با بني اميه هم قسم بود به اعتراض از جاي برخاست و جلسه را ترک کرد. او و «عمّاره بن عقبه» داستان لقمان را در نامه‎اي به يزيد نوشتند و تصريح کردند که حاکمي که گماشته است يا ضعيف است يا اين که خود را به ناتواني زده است.(8) پس از عبدالله، ساير جيره‎خواران حکومتي از قبيل «عمارة بن وليد» و «عمر بن سعد بن ابي وقاص» نامه‎هاي مشابهي براي يزيد فرستادند.(9)

علت ورود مسلم به منزل مختار اين بود که مختار از زعماي شيعه به شمار مي‎آمد و به امام حسين عليه السلام وفادار بود. علاوه بر اين، مختار داماد «لقمان بن بشير»- حاکم وقت کوفه - بود. بي ترديد تا زماني که مسلم در خانه مختار اين بود که مختار از زعماي شيعه به شمار مي‎آمد و به امام حسين عليه السلام وفادار بود. علاوه بر اين، مختار داماد «لقمان بن بشير» - حاکم وقت کوفه - بود. بي ترديد تا زماني که مسلم در خانه مختار بود لقمان بن بشير متعرض او نمي‎شد. اين انتخاب مسلم گوياي درايت و احاطه او به موقعيت‎هاي اجتماعي است.(10)

 

بيعت با مسلم در کوفه

مردم پس از آگاهي از ورود مسلم، فوج فوج با نماينده امام بيعت کردند تا اين که نام بيعت کنندگان در دفتر مسلم از مرز هشتاد هزار نفر گذشت.(11)

درباره تعداد بيعت کنندگان با سفير امام قدري اختلاف وجود دارد که از آنها به شرح زير ياد مي‎کنيم:

1. تعداد بيعت کنندگان با مسلم را بالغ بر هجده هزار نفر نوشته‎اند؛(12)

2. تعداد بيعت کنندگان بيست و پنج هزار نفر بوده است؛(13)

3. تعداد بيعت کنندگان بيست و هشت هزار نفر بوده است؛ (14)

4. تعداد بيعت کنندگان سي هزار نفر بوده است؛ (15)

5. تعداد بيعت کنندگان با مسلم را بالغ بر چهل هزار نفر بوده است. (16)

 
محورهاي بيعت مردم با مسلم

مردم با شوق فراوان بيعت خود با مسلم را بر چند اصل استوار ساختند:

1. دعوت مردم به کتاب خدا و سنت رسول او؛

2. پيکار با بي دادگران؛

3. دفاع از مستضعفان؛

4. رسيدگي به حال محرومان جامعه؛

5. تقسيم غنائم به طور مساوي در بين مسلمانان؛

6. ردّ مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛

7. ياري اهل‎بيت عليه السلام؛

8. مسالمت با کساني که سر ستيز ندارند؛

9. پيکار با متجاوزان. (17)

درسي که مي‎توان گرفت: بايد به اين اصول معقول و مقبول نگريست و اين که چگونه مردم به درستي راه حق را بازيافته بودند.

 
نامه مسلم به امام حسين عليه السلام

بيعت اکثر مردم، مسلم را مطمئن کرده بود که امام اگر به کوفه بازآيد، همه چيز از نو بنا خواهد شد. او در نامه‎اي به حضرت نوشت که هيجده هزار نفر از مردم کوفه بيعت کرده‎اند. از امام خواست که با شتاب به کوفه رهسپار شوند؛ چرا که مردم سخت مشتاق ديدار اويند.

مسلم نامه خود را ضميمه نامه اهل کوفه کرد و به «عابس بن ابي شبيب شاکري» سپرد تا به همراه «قيس بن مسهّر صيدواي» به خدمت امام برسانند. (18)

 
يزيد و کوفه

خبر ارسال نامه مسلم به يزيد رسيده بود. او به والي تازه براي کوفه مي‎انديشيد. «سرجون» (19) غلام وفادار پدرش (معاويه) را احضار کرد و او را از وضع کوفه، «نعمان بن بشير» و بيعت مردم آگاه ساخت و در مورد والي جديد کوفه از او نظر خواست.

سرجون گفت: «اگر پدرت معاويه اينک زنده مي‎شد نظر او را به کار مي‎بستي؟»

يزيد گفت: «آري». سرجون کينه يزيد به ابن زياد را مي‎دانست. فرمان معاويه را که قبل از مرگ براي عبيدالله نوشته و او را به حکومت کوفه نصب کرده بود بيرون آورد و به يزيد نشان داد. پس از آن بود که يزيد عبيدالله بن زياد را که والي بصره بود به ولايت کوفه نيز گماشت. اين فرمان به همراه نامه‎اي توسط «مسلم بن عمرو باهلي» براي عبيدالله بن زياد فرستاده شد. (20)

يزيد نامه‎اي براي عبيدالله نوشت: «افرادي که روزي مورد ستايش‎اند، روز ديگر به ننگ و نفرين دچار مي‎شوند، و چيزهاي ناپسند به صورت دل پسند در مي‎آيند و تو در مقام و منزلتي قرار داري که شايسته آن هستي، به قول شاعر عرب: تو بالا رفتي و از ابرها پيشي گرفتي و بر فراز آنها جاي گرفتي. براي تو جز مسند خورشيد جايگاهي نيست.»(21)

او در اين نامه به عبيدالله فرمان داد که در عزيمت به کوفه شتاب کند و پس از دستگيري، مسلم به عقيل را به قتل رساند يا تبعيد کند. (22)

درسي که مي‎توان گرفت: گاه اهل خلاف در کنار يکديگر قرار مي‎گيرند تا که به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ايمان و تقوا است که با وجود وجوه اشتراک فراوان، متحد شوند و سپاه کفر و شرک را به زانو درآورند.

 


پي‎نوشت‎ها:

1- الطبقات الکبري، ج 4، ص 29.

2- ترجمه برگرفته از متن ابصار العين، ص 79.

3- ابصارالعين، ص 79.

4- جنت، محل آبي بوده که به قبيله کلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج2، ص343.

5- تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355 .

6- مروج الذهب، ج3، ص 248.

7- تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355 .

8- ابصار العين، ص80 .

9- الارشاد، ج 2، ص41.

10- حياة الامام الحسين، ج 2، ص 345 .

11- اللهوف، ص16 .

12- الارشاد، ج2، ص41 .

13- نفس المهموم، ص58 .

14- حياة الامام الحسين، ج2، ص247 .

15- تاريخ ابي الفداء، ج1، ص200/ حياة الامام الحسين، ج2، ص 247 .

16- تاريخ ابي الفداء، ج1، ص200/ حياة الامام الحسين، ج2، ص 247/ مثير الاحزان، ص 11.

17- حياة الامام الحسين، ج2، ص 345 .

18- مثيرالاحزان، ص 32 .

19- «سرجون بن منصور» از نصاراي شام بود. معاويه براي اداره حکومت با او مشورت مي‎کرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئوليت بيت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نيز در دولت اموي داراي پست و مقام بود. پيش از اين عمر بن خطاب از استخدام مسيحي‎ها در امور کشوري منع کرده بود، مگر اين که مسلمان شوند. مقتل الحسين مقرم، پاورقي، ص 148.

20- الکامل في التاريخ، ج2، ص 535/ سماوي، ابصار العين، ص80 .

21- اين عبارات گوياي کينه قبلي يزيد به عبيدالله بود که اينک به سبب ضرورتي که پيش آمده بود از او اين همه مدح و ثنا مي‎گفت.

22- مقتل الحسين مقرم، ص 148.
   تاریخ ثبت: 1386/10/23     |     تعداد بازدید:1449 |
جستجو   


 
سودمند ترین انسان به حال دیگران، برترین انسان هاست.
«پیامبر اکرم (ص)» 
 


Design: DibaGroup
Powered by DCMS 3.2