در موضوعاتی که بوسیله وحی و نصّ قاطع، حکم آن معین شدهاست اعم از عبادات و معاملات توقیفی چه برای خود و چه دیگران حق مداخله و اظهارنظر قائل نبود و
این دسته از احکام بدون چون و چرا و با تمام حدود مقرر میبایست اجرا شود و تخلف از آن کفر به خدا محسوب میشود. و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک
هم الکافرون.
اما در موضوعات مربوط به کار و زندگی اگر جنبه فردی داشت و درعین حال یک امر مباح و مشروع بود افراد استقلال رأی و آزادی عمل داشتند،
کسی حق مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت و هر گاه مربوط به جامعه بود حق اظهارنظر را برای همه محفوظ میدانست و با اینکه فکر سیال و هوش
سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برتری داشت، هرگز بطور تحکم و استبداد رأی رفتار نمیکرد و به افکار مردم بیاعتنائی نمینمود. نظر مشورتی دیگران
را مورد مطالعه و توجه قرار میداد و دستور قرآن مجید را عملا تأیید نموده و میخواست مسلمین این سنت را نصب العین قرار بدهند.
در جنگ بدر در سه مرحله اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز کنید. اول درباره اینکه اصلا به جنگ با قریش اقدام بنمایند و یا آنها را به
حال خود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند، همگی جنگ را ترجیح دادند و تصویب فرمود. دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد. نظر حبّاب بن منذر مورد تأیید
واقع شد. سوم در خصوص اینکه با اسرای جنگ چه رفتاری بشود به شور پرداخت. بعضی کشتن آنها را ترجیح دادند و برخی تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد
نمایند و رسول اکرم با گروه دوم موافقت کرد.
در جنگ احد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد که آیا در داخل شهر بمانند و به استحکامات دفاعی بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلو هجوم دشمن را
بگیرند، که شق دوم تصویب شد.
درجنگ احزاب جلسه شوری تشکیل داد که درخارج مدینه آرایش جنگی بکیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند و و پس از تبادل نظر بر این شدند که کوه سلع را
تکیهگاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر کنند و مانع هجوم دشمن گردند.
درغزوۀ تبوک که امپراطور روم از نزدیک شدن مجاهدان اسلام به سرحد سوریا به هراس افتاده بود، چون به لشکر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمیکرد.رسول
اکرم به مشورت پرداخت که آیا پیشروی کنند و یا به مدینه برگردند. بنا به پیشنهاد اصحاب مراجعت را ترجیح داد.
چنانکه میدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیت او از خطا و گناه ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمیدانستند ولی درعین حال رسول اکرم انتقاد
اشخاص را با سعۀ صدر تلقی مینمود و مردم را درتنگنای خفقان و اختناق نمیگذاشت و با کمال ملایمت با جواب مقنع، منتقد را به اشتباه خود واقف میکرد. او به
این اصل طبیعی اذعان داشت که آفریدگار جهان، وسیلۀ فکر کردن، سنجیدن و انتقاد را به همۀ انسانها عنایت کرده است و مختص به صاحبان نفوذ و قدرت نیست.
پس چگونه حق سخن گفتن و خرده گرفتن را میتوان از مردم سلب نمود و مخصوصا دستور دادهاست که هر گاه زمامداران کاری بر خلاف قانون عدل مرتکب شدند
مردم در مقام انکار اعتراض برآیند.
رسول اکرم به لشکری از مسلمانان مأموریت جنگی داد و شخصی را از انصار به فرماندهی آنها نصب کرد. فرمانده در عرض راه بر سر موضوعی بر آنها خشمگین شد
ودستور داد هیزم فراوانی جمع کنند و آتش بیفروزند. همینکه آتش برافروخته شد گفت آیا رسول اکرم به شما تأکید نکرده است که از اوامر من اطاعت کنید؟ گفتند
بلی. گفت فرمان میدهم خود را در این آتش بیاندازید. آنها امتناع کردند. رسول اکرم از این ماجرا مستحضر شد فرمود «اگر اطاعت میکردند برای همیشه در آتش
میسوختند (مقصود آتش بیدادگری است) اطاعت در موردیست که زمامداران مطابق قانون دستوری بدهند»
در غزوۀ حنین که سهمی از غنائیم را به اقتضای مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد سعدبن عباده و جمعی از انصار که از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به
اعتراض گشودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادی؟ فرمود همگی معترضین در یک جا گرد آیند، آنگاه به سخن پرداخت و با بیانی شیوا و دلنشین آنها را به موجبات این
تبعیض و به اشتباه خودشان واقف نمود، چنانکه همگی آنها به گریه افتادند و پوزش خواستند.
هم در این واقعه مردی از قبیله بنی تمیم به نام حرقوص اعتراض کرده با لحن تشدد گفت با عدالت رفتار کن.عمربن خطاب از گستاخی او برآشفت و گفت اجازه
بدهید هم اکنون گردنش را بزنم. فرمود، نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوی او کرده و با خونسردی فرمود «اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسی رفتار
خواهد کرد؟» در صلح حدیبیه عمربن خطاب در خصوص معاهدۀ آن حضرت با قریش انتقاد مینمود که چرا با شرائط غیر متساوی پیمان میبندد. رسول اکرم با منطق
و دلیل، نه با خشونت، او را قانع کرد.
شخصی از آن حضرت طلب داشت و در مطالبۀ حق درشتی مینمود رسول اکرم همچنان ساکت بود ولی اصحاب برآشفتند و در صدد تأدیب او برآمدند. فرمود
«متعرض او نشوید بگذارید صاحب حق حرف خود را بزند» آنگاه دستور داد که شتری همسال شتر او خریده و به او بدهند، گفتند به همسال آن دسترس نیست و هر
چه هست بهتر از مال اوست، فرمود «همان بهتر و جوانتر را به او بدهید» رسول اکرم با این روش خود عدل و رحمت را بهم آمیخته بود و راه و رسم حکومت را به
فرمانروایان دنیا میآموخت تا بدانند که منزلت آنها در جوامع بشری مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه آقا و مالک الرقاب و میباید همه جا صلاح امر
زیردستان را در نظر بگیرند نه اینکه هوسهای خودشان را بر آنها تحمیل نمایند.
میفرمود «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولی و شایستهترم و قرآن مقام و منزلت مرا چنین معرفی کردهاست النّبیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم پس هر کس
از شما از دنیا برود چنانچه مالی از خود بجا گذاشتهاست آن متعلق به ورثۀ اوست و هرگاه وامیداشته باشد و یا خانوادۀ مستمند و بیپناهی از او بازمانده است دین او برذمۀ من و
سرپرستی و کفالت خانوادهاش به عهده من است»
تا آنجا که امکان داشت در این مختصر شمهای از سلوک و سیرت نبوی مندرج شد و باید دانست که سیره و روش رسول اکرم همانا ترجمۀ کامل و تفسیر عملی
کتاب آسمانی او قرآن مجید است که در حالات مختلف حیات خود آن را مجسم نمودهاست.
اخلاق انسانی و ملکات عالیه رسول اکرم در زمانی کوتاه آنچنان گسترش یافت و در دل مسلمین صدر اول ریشه دوانید که از هیچ همه چیز درست کرد. او کبریای
عرب را به تواضع، قساوت را به رأفت، پراکندگی را به یگانگی، جدائی را به همبستگی، کفر را به ایمان، بتپرستی را به توحید، بیپروائی را به عفت، انتقامجوئی را
به بخشایش، بیکارگی را به کار و کوشش، خودخواهی را به نوعدوستی، درشتی را به نرمخوئی، بخل را به ایثار و سفاهت را به عقل و درایت مبدل ساخت.
«منبع: حقوق بشر و نظام اجتماعی در اسلام،نوشته آیتالله موسوی زنجانی»