از یک طرف از سخنان علی و از طرف دیگر از عمل او، مخصوصاً از طرز عملی که در دورۀ زعامت و حکومت خود انجام داد، معلوم میشود که عدالت به صورت یک فلسفۀ اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی میکرده و از هر چیزی بالاتر میدانسته، سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود، ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچکترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند. و همین امر یگانه چیزی، بلی یگانه چیزی بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد و ضمناً همین مطلب یک مفتاح و کلیدی است برای یک نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی (ع) فوقالعاده دراین امرتصلّب و تعصب و انعطافناپذیری به خرج میداد.
علی (ع)، شهید عدالت
آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد، در حقیقت فلسفۀ اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت و خودش شدیداً اصرار میورزید که عدالت اجتماعی اسلام و فلسفۀ اجتماعی اسلام صرفاً همین را اقتضا میکند.
او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه، همان طوری که فرق است بین آزاد و آزادیخواه، یکی آزاد است یعنی خودش شخصاً مرد آزادی است و یکی آزادیخواه است یعنی طرفدار آزادی اجتماع است و آزادی هدف و ایدۀ اجتماعی اوست. علم هم همین طور است: یکی شخصاً عالم است، یکی علاوه بر این طرفدار عمومیت علم و سواد و تعلیم عمومی است. همین طور است عدالت: یکی شخصا آدم عادلی است و یکی عدالتخواه است، عدالت فکر اجتماعی اوست. باز مثل اینکه یکی صالح است و دیگری اصلاحطلب. در آیۀ کریمۀ قرآن میفرماید: کونوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ . قیام به قسط یعنی اقامه و بپاداشتن عدل، و این غیر از عادل بودن ازجنبۀ شخصی است.
کسی از علی مرتضی (ع) پرسید: آیا جود بهتر است یا عدالت؟ فرمود: عدل بهتر است از جود، به دلیل اینکه عدل هر چیزی را در جای خود قرار میدهد و هر حقی را به ذیحق واقعی خود میرساند، اما جود و بخشش امور را و جریانها را از محل خودشان و مدارشان خارج میکند. جود این است که آدمی از حق مسلّم خود صرف نظر کند، به دیگری که ذیحق نیست ببخشد، پس جود اشیاء را از موضع خود خارج میکند.
از این سؤال و جواب و تحلیلی که در جواب فرمود، معلوم شد که به جنبۀ اجتماعی مطلب توجه داشته. این است که از یک طرف از سخنان علی و از طرف دیگر از عمل او، مخصوصاً از طرز عملی که در دورۀ زعامت و حکومت خود انجام داد، معلوم میشود که عدالت به صورت یک فلسفۀ اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی میکرده و از هر چیزی بالاتر میدانسته، سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود، ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچکترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند. و همین امر یگانه چیزی، بلی یگانه چیزی بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد و ضمناً همین مطلب یک مفتاح و کلیدی است برای یک نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی (ع) فوقالعاده دراین امرتصلّب و تعصب و انعطافناپذیری به خرج میداد.
دربارۀ تصلّب علی (ع) در امر عدالت - که از نظر و تعبیری باید گفت عدالت و از نظر و تعبیری باید گفت حقوق بشر- همین بس که فلسفۀ پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، بهم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دوطبقۀ سیر سیر و گرسنۀ گرسنه ذکر میکند و میفرماید:
اگر نبود که عدهای به عنوان یار و یاور به در خانهام آمدند و بر من اتمام حجت شد، دیگر اینکه خداوند از دانایان و روشنضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آنقدر اموال و ثروتها و موهبتهای الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آنقدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عدهای آنقدر حقوقشان پایمال شود که مایۀ سد جوعی هم نداشته باشند، در چنین اوضاع و احوالی، این دانایان و روشنضمیران نمیتوانند بنشینند و تماشاچی و حداکثر متأسف باشند. اگر چنین وظیفهای را در حال حاضر احساس نمیکردم، کنار میرفتم و افسار خلافت را در دست نمیگرفتم و مانند روز اول پهلو تهی میکردم.