جهانی شدن و زیست مسلمانی در جهان معاصر
دکتر علیرضا بهشتی
با گوشه ای از کلام او
جهان امروز به ويژه در دهه ي نخست هزارهي سوم ميلادي با سرعت رشد شگرفي در جريان است. عصر ما عصر ارتباط، عصر انقلاب ژنتيكي، پيشرفتهاي علوم فضايي و… و اگر ما اين زمانه را نشناسيم و موضع مناسب انتخاب نكنيم ، جريان جهان متوقف نخواهد شد. اما آنچه كه اتفاق ميافتد ، انفعال جهان اسلام و زيست مسلمانان است.
در بخش نخست بر پايهاي از نظريههاي جهاني شدن مرور خواهيم داشت. در بخش دوّم: نظريات انديشمندان معاصر و در بخش سوم: لوازم اندیشه ورزی در این زمینه را بررسی خواهیم کرد.
جهاني شدن: پديدهي افزايش ارتباط و در هم تنيدگي و وابستگي متقابل در سطح اقتصاد، اجتماع، فنآوري، فرهنگ، سياست و زيست بوم است. در اين بحث اولين نام مك لوهان است كه دورههاي زندگي بشر را به سه دوره تقسيم ميكند:
1. تمدن شفاهي یا کهکشان شفاهی
2. تمدن مكتوب یا کهکشان گوتنبرگ (پس از اختراع دستگاه چاپ)
3. تمدن الكترونيك يا كهكشان ماركني
در شناخت تمدنها به سه نسل برميخورد ميكنيم:
نسل اول: بريدن از تعلقهاي قومي و قبيلهاي و پيوستن به دغدغههاي بشريت.
نسل دوم: به ريشهي تحولات كلان جهان شمولي پرداخته و گسترش ارتباطها را در جهت تحول مشترك را بررسي كرده است.
نسل سوم: در دوران متاخر به تامل در اين مقوله پرداختهاند و آنرا با مقولاتي چون فشردگي زمان و فضا و يا گسترش جامعه اطلاعاتمحور پيوند ميدهند.
در نظريه پردازان نسل اول سه نفر شايان ذكر هستند:
1. اميل دوركيم
2. سن سيمون
3. ماكس وبر
نظريه پردازان نسل دوم:
1. نيكلاس لوهان كه نظريهي معناداري ارتباطات را مطرح كرده است.
2. دانيل بل كه به مفهوم جماعت همبسته براي تشخيص جوامع در عصر جديد اشاره ميكند و با جاي دادن جامعههاي امروز در جامعهي اطلاعاتي ما را ملزم به فراهم كردن اينها ميداند.
3. امانوئل والراشتاين كه جهاني شدن را ناشي ازنياز اقتصادي جوامع براي تبادل كالا و محصولات ميداند.
در نظريه پردازان نسل سوم هم سه نفر را طرح ميكنيم:
1. ديويد هاروي كه فشردگي فضا و زمان را پس از رنسانس مطرح ميكند و گسترش فنآوري را سبب ناپايداري انديشههاي سطحي مختلف ميداند.
2. آنتوني گيدنز: جهانيشدن در چارچوب گسترشطلبي و عامگرايي نظام اجتماعي مدرن و فرايندي چندعلتي كه ناشي از "تهي" شدن زمان و فضا در دوران مدرن است.
3. بورگان هابرماس: جهانيشدن منادي ختم دورهي سلطهي جهاني دولت-ملتها به عنوان الگوي سازمان سياسي است
اونالد رابرتسون ميگويد جهاني شدن اساساً پديدهاي فرهنگي است. ولي شكافهاي مانع جهاني شدن را شكاف مذهبي و قانوني و صنعتي ميداند. او وجوه دو گانهي جهاني شدن را به عيني و ذهني تقسيم ميكند.
و بر اين اساس جهاني شدن را به پنج مرحله تقسيم ميكند.
1. بدوي
2. نخستين
3. جهش
4. سلطه
5. عدم قطعيت
در دورهي پنجم كه از 1969 به بعد در نظر ميگيرد، بحث فضا،جنبشهاي قومي، نژادي و پيچيدگي روابط بين المللي را از شاخصههاي اين دوره ميداند.
اولريش بك: روند جهانيشدن در چارچوب مدرنيته قابل ارزيابي است و نظريات كساني كه آنرا فراروي از مدرنيته و حضور در شرايط پستمدرن ميدانند نادرست است.
ويژگي زندگيlاجتماعي معاصر، درجه و تعداد بيسابقهي مخاطرات مصنوعی است يعني مخاطراتی كه حاصل مداخلات بشر در طبيعت است.
مخاطرات مقيد به زمان و مكان نيستند و از اينرو،l جامعة معاصر، جامعه مخاطره پذير (Risk Society) است
مخاطرات ما را به مدرنيتةl راديكالي سوق ميدهد كه در آن، مخاطرات جهاني باعث ايجاد تقابلهاي جهاني ميشوند.
واكنشها و آگاهيبخشيها در مقابل اين مخاطرات، باعث تضعيف ارزشهاي مدرن وl همچنين توليد ثروت براي جلوگيري از يك فاجعهي جهاني ميگردد.
تا اينجا نظريه پردازي غربيان بود.
در جهان اسلام نيز حركتهايي در اين زمينه صورت گرفته است. از آفتهاي موجود در اين بخش، يكسان گرفتن جهاني شدن و غربي سازي است.
رويكردهاي مسلمانان نسبت به جهاني شدن ، سه گونه است:
1. موافقت بي چون و چرا مانند تجدد گرايي در گذشته.
2. مخالفان، كه جهاني شدن را منفي دانسته و اسباب تسلط غرب ميدانند.
3. كنشگران، كه قائل به تعامل با پديدهي جهاني شدن هستند.
محمد عابد الجابري (انديشمند مسلمان مراكشي) ميگويد:
الف: فرهنگ جامعي در جهان نيست و به وجود نخواهد آمد .
ب: هويت فرهنگي داراي مراتب سه گانهي فردي و جمعي و ملي است.
ج: هويت فرهنگي بدون در كنار هم قرار گرفتن امت ، وطن و دولت تحقق مييابد.
د: جهاني شدن فقط ابزار سرمايه داري نيست. بلکه در مرتبة نخست نوعی ایدئولوژی است که منعکس کنندة ارادة سیطره و هیمنه بر جهان است.
پرسشهاي مهم نظري پيش ما چند پرسش است :
كه يكي از آنها ثابت و ايستا بودن هويت و يا چند تكه و متعدد بودن آن است؟
آيا هويت مسلماني (جداي از حقانيت و عقلانيت آن ) ما مشترك است؟ حتي شيعهي ايراني و پاكستاني و لبناني و عراقي ميتوانند با يكديگر متفاوت باشند.
آيا امكان يكساني در اين هويت براي ما وجود دارد؟
ماهيت هستي شناسانه و معرفت شناسانهي اسلامي چگونه است؟ قدسي يا نه؟
چه تعاملي با مغرب زمين ميتواند داشته باشد؟
آيا امكان تمايز وجوه مثبت از منفي براي ماهست؟ يا بايد تماماً بپذيريم با رد كنيم؟ آيا رفتار و عمل مسلماني قابل تسري به عرضهي كنش و واكنش اجتماعي هست يا نه؟
نسبت تعامل اين موضع كنشگرانه با دو موضع مخالف مطلق و موافق مطلق چگونه خواهد بود؟
آيا گفتمان واحد مسلماني را در دولتها بايد سراغ گرفت و يا به نهادهاي اجتماعي و مردمي تكيه كرد؟
براي پاسخ به اين پرسشها چند حوزه بايد از هم تفكيك و جدا شود:
1. امر عقلاني و امر عقلايي
2. حوزهي عمومي و حوزهي خصوصي
3. حوزهي مدني و حوزهي سياسي
4. سازمان غير دولتي
5. سرمايهي اجتماعي
6. شبكهي اجتماعي
7. الگوهاي مشاركت اجتماعي
8. هويت مشترك مسلماني
9. عقلانيت جمعي قدسي
10 اسلام و مقتضيات زمان
آنچه كه مدنظر پيامبر (ص) در ادارهي مدينه است، امر عقلايي است نه عقلاني، زيرا كه از مسلمان تا مشرك در اين جامعه زندگي ميكنند . زيرا اقتضاء امر عقلاني، حذف ديگر جامعهها و بخشهاي ناحق است.
در بحث هويت مشترك مسلماني، رابطهها رابطهي خطابي نيست بلكه رابطهاي مخاطبتي است.
آيا ميتوان عقلانيت جمعي قدسي را از عقلانيت اومانيستي غربي متمايز ساخت و آن را تبيين كرد؟
ما براي پاسخدهي به پرسشهاي جديد به كدام بخش از دين متمسك ميشويم و از آن كمك ميگيريم؟
در بخش جواب سؤالها:
- تمدن اسلامي در گذشته از چنان رفتار مسلماني برخوردار بوده كه ميتوانسته بر سر چهار راه تمدن بايستد و آنان را به خود خيره كند. هنوز هم بسياري در ادبيات غربي با غبطه از آن سخن ميگويند.
- از نيازهاي جدي براي اين دوره فراگيري زبانهاي زنده دنيا و ارتباط با شبكههاي اينترنتي جهان است. و اين مؤسسه از جمله مراكزي است كه ميتواند در اين راستا فعاليت داشته باشد.
- امام مهدي (ع) با ابزارهاي چند صد سال و يا هزار سال پيش نميتوانند در اين جهان ظاهر شوند و حضور پيدا كنند. نه تنها خود او، بلكه ياران او نيزمجهز به دانش روز خواهند بود.
- در تاريخ گذشتهي ما هم ، يا تجدد به طور مطلق رد و يا به گونهاي مطلق پذيرفته شد . تا آنكه جامعهي ما و فرهيختگان مسلمان موضعي كنشگرانه در برابر آن گرفتند، پس بايد در مورد جهاني شدن نيز بيگمان ما موضعي كنشگرانه در پيش بگيريم.
- من اعتقاد ندارم كه بايد براي موضع ثابتي در مسئلهي جهاني شدن دولت يا نظام وارد عمل بشود، بلكه اين جامعه و نظريه پردازان و انديشه وران اند كه بايد زمينهي پروسه جهاني شدن و كنش مناسب با آن را فراهم بياورند و گرنه چنين كاري نه از دولت ساخته و نه از آن انتظار چنين كنشي ميرود. همه چيز بستگي به ما دارد ! از اساس از آفتها و تشخيص آنها.
با تشكر از دست اندر كاران و حوصله ي شنوندگان.
چه زیبا بود
شبی زمستانی و سرد ....
اما در حضور دوستانی گرم و صمیمی.....
دوستانی صاحب اندیشه و فکر.....
و در حضور نویسندهای گرانقدر....
او از غدیر سخن به میان آورد غدیر را عید انسانیت برشمرد.
موضوع: غدیر، عید انسانیت
استاد محمد حکیمی
با گوشه ای از کلام او
ریشه مشکلات اساسی بشر در آن است که انسان در نظر انسان ارزش شایسته نیافته است. و در نتیجه حقوق اساسی او نادیده گرفته میشود
نگاه امام علی به انسان است و نگاه کلی مکتب غدیر به ارزشهای انسانی است . می دانید از زیر بنایی ترین و مشکل ترین مسائلی که اکنون بشر گرفتارش است همین انسان در نظر انسانهاست
حال در مکتب امام علی (ع) در نگاه نهج البلاغه و در مجموعة آنچه از حضرت امیر در سخن و عمل دیدیم ارزشمندترین چیز و شی و موجود ، انسان است
حضرت امیر میفرمایند: که من حکومت بر شما را نپذیرفتم مگر به خاطر آنکه از حقوق انسانی دفاع کنم.
از چیزهایی که بسیار در تعالیم علویه هست «حب به انسان است» حب به انسان و محبوب بودن انسان برای انسان در تعالیم علوی است. هنگامی که دو انسان کنار هم قرار میگیرند کدامیک برترند: «أیهما أفضل» کدامیک برترند. در تعالیم علوی و در مکتب غدیر، «أفضلهما محبه و حبا لصاحبه» برترین آنها از این دو نفر آن است که بیشتر به دیگری محبت داشته باشد.
باید پناه ببریم به تفکر ولایت علوی و آموزههای آن.
امام صادق سخنی دارند که می فرمایند: همواره بکوشید، هرکس نیازی داشت قبل از اینکه دهان باز کند نیازش را برآورده کنید. حضرت بعد فرمودند: به خدا سوگند، دیگر بار سوگند به خدا، اگر گفت به شما و دهان گشود و نیازش را اظهار کرد . اگر کره ی زمین را به او بدهی نتوانستی جبران کنی خدشهای که به شخصیت او وارد کردهای. به نظر من این حدیث بالاترین چکاد، و اوج انسانگرایی علوی در مکتب غدیر است. قبل از اینکه درخواست کند تو به او کمک کن.
کدام مکتب، کدام اساسنامه، کدام نظامنامهها، در این حد ، ارزش به کیان و شخصیت انسانها داده است؟
علامه ی جعفری در سمیناری که دانشمندان داخلی و خارجی بودند. ایشان به این آیه معروف «من أحیاء نفسا فکأنما....» استناد کردند. که از این آیه دست میآید که یک انسان در مقابل انسان دیگر قرار میگیرد. آن انسان یک انسان نیست. طبق این آیه بنده که در مقابل یک انسان قرار گرفتم در برابر شش میلیارد انسان قرار گرفتم . یک فرد بهای مجموعه ی انسانیت را دارد .
متن قرآن است:
«آن کس که یک انسان را زنده کند، گویا همه ی انسانها را زنده کرده است» و در حدیثی پیامبر (ص) به حضرت امیر فرمودند: « اگر یک نفر را هدایت کنی همه را هدایت کرده ای. و اگر یک نفر را کشتی، همه ی انسانها را کشته ای.» دیگر از این بالاتر نیست یک انسان مساوی با همه.
از حضرت صادق سؤال میکنند که شخصیت انسان همین شخصیت فیزیکیاش است همین که آب و نان به او دادیم .... همین بس است. حضرت صادق فرمود: نه این تمام معنا نیست، ظاهر معنا این است، باطن و ژرفای این آیه شخصیت و کیان معنوی یک انسان دیگر است که مطلقاً این مفهوم در غرب پیدا نمیشود
ویکتور هوگو میگوید: دو مفهوم انسان و انسانیت سرگردانند! اولی در کوچه ها و دومی در کتابها .